صبحی که با تپش عشقمان آغاز میشود ...
آسمان، زمین را چشمک میزند ...
ابر، لبهای باران را میبوسد ...
و شبنم روی لطیفترین گل جنگل ...
به خواب میرود ...
نمیشود حال خوب شهر را کتمان کرد ...
وقتی تو هستی، من هستم ...
و حرفهایت قلبم را در آغوش میکشد ...
و حرفهایم چشمانت را نوازش میدهد ...
عزیزم ...
من به صبحی که با تو آغاز میشود ...
ایمان دارم ...
معجزهی پاییزی ......برچسب : نویسنده : akharinvasiat بازدید : 358